آبتینآبتین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

اولین نوه گلم آبتین

خاطره وعکس

این روزها شما حیلی دوست نداشتی ازت عکس بگیرم .یا فرار میکردی یا شکلک در میاوردی.   در حال خوردن شیر خشک آروین   در حال خوردن عصرانه    در حال خوابیدن   خرید سبزی      ...
12 آبان 1392

سومین عید نوروز

وسومین عید شما وقتی که دو سال ونیم داشتی سال 92 تو خونه ما آخه شما خونتون رو تحویل داده بودید ومنتظر تحویل خونه جدید بودید وتوی این فاصله شما پیش ما بودین. وتو این مدت من و شما وآروین با هم بودیم.  ...
12 آبان 1392

فرودگاه

اینجا فرودگاه هست و شما دو تا پسر خاله با مامانا تون منتظر پدر جون هستین تا از سفر ترکیه بیاد.......... واینجا نماز خونه فرودگاه هست .شما تو محراب ایستادی تا من نمازم رو تموم کنم.     ...
12 آبان 1392

سفر مجدد به داراب

دوباره من وشما قرار بود با مامان بی تا بریم سر پروژه.......این دفعه فاصله مون با مامان زیاد بود ما تو هتل بودیم .البته شما دیگه بزرگ شده بودی و می می رو ترک کرده بودی. خلاصه من وشما با هم میرفتیم رستوران هتل غذا سفارش میدادیم واز اونجا که شما خیلی خوش زبون وشیرین بودی هر جا میرفتیم طرفدار پیدا میکردی.آره خوشکلم.یه روز هم که حوصله ات سر رفته بود با هم رفتیم پارک وبا این مجسمه های پرنده عکس گرفتیم.وشب ها هم جلو در هتل منتظر مامان می موندیم....روزهای آخر یکی از مسافرهای هتل که یه دختر داشت اومد که با شما بازی کنه همین که فهمید شما مثل بلبل حرف میزنی خیلی تعجب کرده بود.ومی خواست بدونه چه طوری با شما کار شده خلاصه ما هم با اجازه شما یکی از کتابها...
12 آبان 1392

مهمونی

واین هم یه دیزی خوشمزه که برای مهمونی دوره تو شب یلدا درست کرده بودم........که شما داری به بابا رضا کمک میکنی تا درست بشه........ ...
12 آبان 1392

کادو

وقتی رفتم آنکارا این کاپشن طوسی رو برات آوردم خیلی بهت میومد. این اولاغ رو هم خودم درست کرده بودم که دادمش به شما.........   ...
12 آبان 1392

تولد دو سالگی

دیگه تولد شما نزدیک بود.ومامان یه لباس زنبوری هم از مالزی برات آورده بود.آره عزیزم تم تولد دو سالگیت زنبور بود. یه لباس زنبوری و یه کیک زنبوری......       برای تولد دو سالگیت خونه برات گرفتم (چادر به شکله خونه) که شما همه کادو هات رو بردی گذاشتی تو خونت وبعدا" هم وقتی که می خواستی بازی کنی میرفتی تو چادرت وبا اسباب بازیهات بازی میکردی........... ...
12 آبان 1392