دوباره من وشما قرار بود با مامان بی تا بریم سر پروژه.......این دفعه فاصله مون با مامان زیاد بود ما تو هتل بودیم .البته شما دیگه بزرگ شده بودی و می می رو ترک کرده بودی. خلاصه من وشما با هم میرفتیم رستوران هتل غذا سفارش میدادیم واز اونجا که شما خیلی خوش زبون وشیرین بودی هر جا میرفتیم طرفدار پیدا میکردی.آره خوشکلم.یه روز هم که حوصله ات سر رفته بود با هم رفتیم پارک وبا این مجسمه های پرنده عکس گرفتیم.وشب ها هم جلو در هتل منتظر مامان می موندیم....روزهای آخر یکی از مسافرهای هتل که یه دختر داشت اومد که با شما بازی کنه همین که فهمید شما مثل بلبل حرف میزنی خیلی تعجب کرده بود.ومی خواست بدونه چه طوری با شما کار شده خلاصه ما هم با اجازه شما یکی از کتابها...