یک ماهی هست که نتونستم مطلبی رو برات یادداشت کنم.توی این فاصله شما کارهای زیادی درمهد کودک انجام دادین .که میاوردی نشون من و آروین میدادی.در ضمن روزهایی هم که مامان میخواست دانشگاه درس بده ومجبور بود زودتر بره بیرون شما شب خونه ما میموندین تا صبح شما با دایی سیامک بری مهد.حالا بقیه اش رو هم با عکس ها برات توضیح میدم. از اونجا که شما خیلی به شمشیر بازی علاقه داری من هم دو تا شمشیر برات گرفتم تا با بابا زضا بازی کنی.البته شما خیلی علاقه داری که از همه قویتر باشی و همه رو شکست بدی . این هم مورچه ای که با شانه تخم مرغ درست کردی توی مهد. این هم لباس اسپایدرمن که برات گرفتم تا با آدم بدا بجنگی .خیلی دو...