یادداشت های مادر جون
این روزها خیلی پیش من نیستی.شاید هفته ای یک یا دو روز سر میزنی. ولی از شیرینکاریهات وکارهایی که تو مهد انجام میدی با خبرم میکنی.آخه مامان بهت یاد داده که شماره منو بگیری.وحالا شما علاوه بر شماره من به بابا رضا وپدر جون هم میتونی تماس بگیری.دیگه اینکه مامان میگه این روزها خیلی با همدیگه کل کل می کنین وشما خیلی برای مامان خط و نشون میکشی.مثلا" اون روز به مامان گفته بودی :مادر جون مامان تو هست.بعد مامان گفته بود آره.وشما گفته بودی من الان به مامانت زنگ میزنم وبهش میگم که شما خیلی بی ادب شدیای شیطون بلا......خلاصه شما خیلی مهربون. خوش زبون وبلا هستی عزیزم.هفته پیش هم مامان بهت قول داده بود که اگه خودت رو کنترل کنی وکار اشتباه نکنی یه اسباب بازی برات بگیره (وسیله ماهی گیری) البته آخر هفته.وشما یک ساعت بعد از حرف مامان گفته بودی ب .ب .وبعد گفتی می خواستم بگم بی تربیت ولی خودم رو کنترل کردم .حالا برام اسباب بازی بگیرخیلی شیطونی تو............. توی مهد کودک اجزای بدن رو بهتون کار کرده بودن روی الگوی بدن خودتون عکس خودتون رو هم بهش وصل کرده بودن
اینهم ژست شما با عینک
عکس های دیگه از شما
بعد از دوش گرفتن تو حمام مادر جون