سرما خوردگی
دیشب تولد پدر جون بود .شما امده بودی خونه ما یه کم خسته بودی .با عمو علی وآروین بازی کردی .آروین هم طفلکی تب داشت.امروز صبح هم یعنی در واقع ظهر از مهد کودک اومدی خونه ما هم خودت سرما خورده بودی هم مامان بی تا .هیچی نخوردی همش میگفتی مامانم کو ..وقتی هم تو بغل مامان بودی بازم میگفتی مامانم کو...ای بلا وقتی مریض میشی خیلی ادا در میاری .همش میگی چیکار کنم...خلاصه داروت رو هم بازور خوردی ورفتی خونه ...این عکس رو وقتی می خواستی بری ازت گرفتم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی