ادامه...........
جونم برات بگه که یه روز نمی دونم کجا شما آهنگ بارون بارونه گروه رستاک رو شنیده بودی وخیلی خوشت اومده بود وهر وقت این آهنگ رو می شنیدی واقعا" هیجان زده میشدی و شروع میکردی به رقصیدن .خیلی قشنگ میرقصیدی که چند بار عمو علی (بابای آروین) ازت فیلم گرفت تازه باهاش هم مثلا" می خوندی تو با عمو علی خیلی دوست بودی اون تو آی پدش بازی های قشنگی داشت وبرنامه های جالب که شما دوست داشتی به خاطر همین تا عمو علی میومد میرفتی تو بعلش تا برات بازی بزاره......
تازگی یه خبر خوب شنیدیم .اینکه قراره شما یه دوست داشته باشی آره درسته یه پسر خاله اما هر وقت میخواستیم راجع بهش حرف بزنیم می گفتیم بچه خاله ...بله بچه خاله قرار بود آخرای تابستون به دنیا بیاد.......وما منتظرش بودیم.
روزها گذشت وگذشت وشما بزرگ و بزرگتر میشدی......
تو این سن خیلی دوست داشتی کفش بزرگترها رو بپوشی اونم کفش پدر جون ...ای شیطون