خاطرات ..قبل از تولد
به نام خداوند رحمن و رحیم..
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.
یه روز که مامان بی تا و بابا رضا از خدا خواستن که یه نی نی بهشون بده .خداوند درخواستشون رو قبول کرد. اونها وقتی فهمیدن که دارن نی نی دار میشن خوشحال شدن .وما هم مثل اونا از شنیدن این خبر حیلی خوشحال شدیم. واز اون روز به بعد همش تو فکر این بودیم که چه چیزایی برات بگیریم. ونتیجه همه اون فکرها این شد .که یه جشن بگریم به خاطر آمدن شما به این دنیا ...تا همه تو شادی ما شریک باشن. این روتختی رو خودم برات دوختم البته مامان هم طرح هاش رو درآورد اونی هم که خوابیده تو نیستی ها اون عروسکت هست..
{یادت باشه همیشه شادی هات رو با دیگران تقسیم کنی}
کارت دعوت ومتن آن
اینهم شما تو شکم مامان نی نی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی