آبتینآبتین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

اولین نوه گلم آبتین

باز هم چندتا عکس دیگه

اینجا شما رفتی از درخت نارنگی چیدی   واینجا روی تردمیل داری ورزش میکنی اینجا کوچولو شدی دوباره ورفتی تو کریر آروین    این موش رو نونا بهت هدیه داد (دختر پسر خاله امید)   با هاپو تو باغ دایی بهروز و    این هم شما ونیلوفر    شما ..نیلو..وفراز   ...
17 آبان 1392

خاطره وعکس

این روزها شما حیلی دوست نداشتی ازت عکس بگیرم .یا فرار میکردی یا شکلک در میاوردی.   در حال خوردن شیر خشک آروین   در حال خوردن عصرانه    در حال خوابیدن   خرید سبزی      ...
12 آبان 1392

سومین عید نوروز

وسومین عید شما وقتی که دو سال ونیم داشتی سال 92 تو خونه ما آخه شما خونتون رو تحویل داده بودید ومنتظر تحویل خونه جدید بودید وتوی این فاصله شما پیش ما بودین. وتو این مدت من و شما وآروین با هم بودیم.  ...
12 آبان 1392

فرودگاه

اینجا فرودگاه هست و شما دو تا پسر خاله با مامانا تون منتظر پدر جون هستین تا از سفر ترکیه بیاد.......... واینجا نماز خونه فرودگاه هست .شما تو محراب ایستادی تا من نمازم رو تموم کنم.     ...
12 آبان 1392

سفر مجدد به داراب

دوباره من وشما قرار بود با مامان بی تا بریم سر پروژه.......این دفعه فاصله مون با مامان زیاد بود ما تو هتل بودیم .البته شما دیگه بزرگ شده بودی و می می رو ترک کرده بودی. خلاصه من وشما با هم میرفتیم رستوران هتل غذا سفارش میدادیم واز اونجا که شما خیلی خوش زبون وشیرین بودی هر جا میرفتیم طرفدار پیدا میکردی.آره خوشکلم.یه روز هم که حوصله ات سر رفته بود با هم رفتیم پارک وبا این مجسمه های پرنده عکس گرفتیم.وشب ها هم جلو در هتل منتظر مامان می موندیم....روزهای آخر یکی از مسافرهای هتل که یه دختر داشت اومد که با شما بازی کنه همین که فهمید شما مثل بلبل حرف میزنی خیلی تعجب کرده بود.ومی خواست بدونه چه طوری با شما کار شده خلاصه ما هم با اجازه شما یکی از کتابها...
12 آبان 1392