آبتینآبتین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

اولین نوه گلم آبتین

خاطرات سفر

نه ماهه بودی که برای بار دوم رفتیم تهران منتها این دفعه با ماشین پدر جون برای رفتن به عروسی (هانیه) همراه مامان و بابا و دایی سیامک (که تا مدتها بهش میگفتی مکی) این هم عکس عروسی ودر بند...........برگشتن دایی سیامک وبابا رضا نیومدن چون کار داشتن.واینجا ادامه سفر ما رستوران بین راه و نماز خوندن پدر جون.............       ...
8 آبان 1392

باز هم چند تا عکس

  وقتی از حمام میومدی خیلی ملوس میشدی   وقتی هم خواب بودی خیلی ناز بودی   روی صندلی که برات گرفتم   در حال غذا خوردن   با خاله   با لب تاب مادر جون    با دایی سیامک   /       ...
7 آبان 1392

عکس

بعدش یواش یواش راه افتادی ودیگه شیطون شدی کتابهای کتابخونتون رو در میاوردی و........            شما آب بازی رو خیلی دوست داری        شما زوی ماشین پدر جون   این هم تاب که برات گرفته بودم   ...
3 آبان 1392

عکس

آبتین خونه مامان بزرگی      آبتین در آیینه آبتین خونه مامان بزرگی      آبتین در آیینه    آبتین در آغوشی با دایی مکی   آبتین در روسری      ...
3 آبان 1392

هفت ماهگی

آره گل پسرم......شما روز به روز و ساعت به ساعت بزرگ وبزرگتر میشدی وقتی هفت ماهه بودی نوبر میوه های بهاری بود. وپدر جون سیب ترش گرفته بود که برای شما خیلی جالب بود .واسباب بازی خوبی شده بود .   آره گل پسرم......شما روز به روز و ساعت به ساعت بزرگ وبزرگتر میشدی وقتی هفت ماهه بودی نوبر میوه های بهاری بود. وپدر جون سیب ترش گرفته بود که برای شما خیلی جالب بود .واسباب بازی خوبی شده بود .   واینهم چند تا عکس دیگه   ...
3 آبان 1392

اولین نوروز

واولین عید نوروز شما در جمع خانواده.......خوش اومدی عزیزم عیدت مبارک.. واولین عید نوروز شما در جمع خانواده.......خوش اومدی عزیزم عیدت مبارک..   این هم لباس عیدت که با مامان نی نی در آخرین ساعات شب قبل از سال نو برات گرفتیم.                           واینجا یکی از روزهای فروردین با بابای مهربونت تو باغ شهرداری                           اینهم با مامان جون ومامان  ...
3 آبان 1392