آبتینآبتین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

اولین نوه گلم آبتین

فرودگاه

اینجا فرودگاه هست و شما دو تا پسر خاله با مامانا تون منتظر پدر جون هستین تا از سفر ترکیه بیاد.......... واینجا نماز خونه فرودگاه هست .شما تو محراب ایستادی تا من نمازم رو تموم کنم.     ...
12 آبان 1392

سفر مجدد به داراب

دوباره من وشما قرار بود با مامان بی تا بریم سر پروژه.......این دفعه فاصله مون با مامان زیاد بود ما تو هتل بودیم .البته شما دیگه بزرگ شده بودی و می می رو ترک کرده بودی. خلاصه من وشما با هم میرفتیم رستوران هتل غذا سفارش میدادیم واز اونجا که شما خیلی خوش زبون وشیرین بودی هر جا میرفتیم طرفدار پیدا میکردی.آره خوشکلم.یه روز هم که حوصله ات سر رفته بود با هم رفتیم پارک وبا این مجسمه های پرنده عکس گرفتیم.وشب ها هم جلو در هتل منتظر مامان می موندیم....روزهای آخر یکی از مسافرهای هتل که یه دختر داشت اومد که با شما بازی کنه همین که فهمید شما مثل بلبل حرف میزنی خیلی تعجب کرده بود.ومی خواست بدونه چه طوری با شما کار شده خلاصه ما هم با اجازه شما یکی از کتابها...
12 آبان 1392

مهمونی

واین هم یه دیزی خوشمزه که برای مهمونی دوره تو شب یلدا درست کرده بودم........که شما داری به بابا رضا کمک میکنی تا درست بشه........ ...
12 آبان 1392

کادو

وقتی رفتم آنکارا این کاپشن طوسی رو برات آوردم خیلی بهت میومد. این اولاغ رو هم خودم درست کرده بودم که دادمش به شما.........   ...
12 آبان 1392

تولد دو سالگی

دیگه تولد شما نزدیک بود.ومامان یه لباس زنبوری هم از مالزی برات آورده بود.آره عزیزم تم تولد دو سالگیت زنبور بود. یه لباس زنبوری و یه کیک زنبوری......       برای تولد دو سالگیت خونه برات گرفتم (چادر به شکله خونه) که شما همه کادو هات رو بردی گذاشتی تو خونت وبعدا" هم وقتی که می خواستی بازی کنی میرفتی تو چادرت وبا اسباب بازیهات بازی میکردی........... ...
12 آبان 1392

خاطرات.........

هنوز شما می می میخوری وچون اومدن بچه خاله هم نزدیکه مونده بودیم چیکار کنیم .که آیا شما می می رو کنار بگذاری یا مدتی بچه خاله رو همراهی کنی. این هم چند تا عکس دیگه   من وشما رفته بودیم پارک معلم   شما داری باغچه ها رو آب میدی       ...
12 آبان 1392

استخر آب

از اونجا که شما خیلی آب باری دوست داشتی یه روز که با پدر جون رفته بودیم بیرون یه استخر بادی برات گرفتیم و همان روز  به قول تو دایی مکی بادش کرد وداخلش آب ریختیم وشما هم مشغول آب بازی شدی     ...
11 آبان 1392

ادامه...........

جونم برات بگه که یه روز نمی دونم کجا شما آهنگ بارون بارونه گروه رستاک رو شنیده بودی وخیلی خوشت اومده بود وهر وقت این آهنگ رو می شنیدی واقعا" هیجان زده میشدی و شروع میکردی به رقصیدن .خیلی قشنگ میرقصیدی که چند بار عمو علی (بابای آروین) ازت فیلم گرفت تازه باهاش هم مثلا" می خوندی تو با عمو علی خیلی دوست بودی اون تو آی پدش بازی های قشنگی داشت وبرنامه های جالب که شما دوست داشتی به خاطر همین تا عمو علی میومد میرفتی تو بعلش تا برات بازی بزاره...... تازگی یه خبر خوب شنیدیم .اینکه قراره شما یه دوست داشته باشی آره درسته یه پسر خاله اما هر وقت میخواستیم راجع بهش حرف بزنیم می گفتیم بچه خاله ...بله بچه خاله قرار بود آخرای تابستون به دنیا بیاد.......وما ...
11 آبان 1392